۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

  • شناسه : 8379
  • ۰۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۳
  • 680 بازدید
  • ارسال توسط :
  • نویسنده : قاسم احمدی
  • منبع : بنک نیوز
از کلاس‌های بنک تا سکوهای شعر؛ روایت زندگی، آموزش و ادبیات از زبان جمیله محمدزاده (مریم)معلم و شاعر اهل بنک

از کلاس‌های بنک تا سکوهای شعر؛ روایت زندگی، آموزش و ادبیات از زبان جمیله محمدزاده (مریم)معلم و شاعر اهل بنک

بخش اول: زندگی و فعالیت‌های فرهنگی   *🔰۱٫ لطفاً خودتان را برای مخاطبان ما معرفی بفرمایید و کمی از دوران کودکی و خانواده‌تان بگویید.*   به نام خدا ،جمیله محمدزاده هستم فرزند مرحوم حسن محمدزاده (حسن شیخ حاجی) و مرحوم آمنه کاظمی..با نام مستعار (مریم) متولد سال ۱۳۵۰٫ساکن کنگان همسر : حاج حسن بحرینی و […]

بخش اول: زندگی و فعالیت‌های فرهنگی

 

*🔰۱٫ لطفاً خودتان را برای مخاطبان ما معرفی بفرمایید و کمی از دوران کودکی و خانواده‌تان بگویید.*

 

به نام خدا ،جمیله محمدزاده هستم فرزند مرحوم حسن محمدزاده (حسن شیخ حاجی) و مرحوم آمنه کاظمی..با نام مستعار (مریم) متولد سال ۱۳۵۰٫ساکن کنگان همسر : حاج حسن بحرینی و دو فرزند دارم زهرا و عاطفه ،که هر دو تحصیلات دانشگاهی را به اتمام رسانده اند.زهرا دبیر زیست شناسی و عاطفه رشته مدیریت صنعتی که اکنون مانیکوریست هستند…

من آخرین فرزند خانواده بودم .به قول خدا بیامرز مادرم من حدودا یک سال و نیم سن داشتم که پدرم رحمت خدا رفت و زیر سایه مادری مهربان، مومن ، فداکار و دلسوز و در پناه برادران بزرگوار و خواهران مهربانم هرگز طعم یتیمی نچشیدم…و از همان کودکی مورد حمایت تمام اعضای خانواده قرار گرفتم و چون ته تغاری خانواده بودم توجه ویژه ای به من داشتند.پنج برادر و و با خودم چهار خواهر هستیم.

پدرم در سال ۵۲ و مادرم در سال ۷۵ دیده از جهان فروبستند.و بعد از این دو سایه سارم، دو برادر بزرگم حاج محمد در سال ۱۳۹۴ …حاجی ( عبدالله) در سال ۱۴۰۲ به سفری بی بازگشت رفتند..این دو عزیز که در فقدان پدرم برای همه ما پدر و سایه سر همه ما بودند،ما را به داغ ابدی نشاندند و ترکمان کردند. روانشان در آرامش.

مهر و محبت بی بدیل مادرم ما را بهم وابسته کرده بود و هرگز از هم بی خبر نبودیم.من ایمان ، شجاعت اخلاقی، عشق ورزی،خیر خواهی، صداقت،تلاش و نظم و انضباط ،خلوص نیت،وجدان بیدار و آگاه،نوع دوستی و مردم داری و مهمان نوازی و بسیار مهربانیها و خلق و خوی نیکو را از مادرم آموختم و تمام زندگی امروزم مدیون تجربه های مادرم و دیگر اعضای خانواده است.پدرم را ندیدم اما از هر آن که با ایشان همنشین و همسفر بوده جز خوبی و متانت و اخلاق نیکو چیزی نشنیدم و هنوز تا امروز این حسرت به دلم مانده که تقدیر مرا از وجودش در طفولیت محروم کرد.

 

*🔰۲٫ تحصیلات خود را در چه رشته‌ای و در کجا گذراندید؟ آیا این مسیر بر علاقه‌مندی‌تان به فرهنگ و ادب تأثیرگذار بود؟*

من ابتدایی را در مدرسه عصمت بنک و دوران راهنمایی را تا سال دوم در مدرسه بنت الهدی بنک گذراندم و به دلیل تعداد کم دانش آموزان و تشکیل نشدن پایه سوم ، کلاس سوم راهنمایی را در مدرسه سمیه کنگان ادامه دادم .دبیرستان در رشته فرهنگ و ادب که تنها رشته برای دختران در آن زمان بود ثبت نام کرده و در مدرسه فاطمه زهرا(س) کنگان، دیپلم گرفتم البته سال آخر،حدود ۳ ماه در دبیرستان فاطمه زهرا دیر ادامه دادم چون سال آخر در کنگان ۴ نفر بودیم و باید متفرقه درس می خواندیم ولی به دلیل نگرانی های مادرم دیر نماندم و دوباره به کنگان برگشتم و کنگان ادامه دادم و بلافاصله بعد از کنکور با رتبه ۹۰۰ وارد تربیت معلم شدم..دوره فوق دیپلم در تربیت معلم فاطمه زهرا(س) شهرستان استهبان از توابع استان فارس در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده و برای خدمت برگشتم.. اولین سال خدمتم، در سال تحصیلی ۷۲_۷۱ سیراف، مدیر و دبیر بودم و سال بعد در مدرسه بنت الهدی بنک مشغول خدمت شدم..پس از دو سال خدمت مجددا برای ادامه تحصیل در رشته دبیری ادبیات وارد دانشگاه ضمن خدمت فرهنگیان بوشهر گردیده و با مدرک لیسانس در دبیرستان رضوان بنک و بعد از ازدواج در دبیرستان اندیشه کنگان در پست مدیر و دبیر خدمت کردم..در دبیرستان تیزهوشان کنگان و معارف نیز تدریس داشتم اما بیشتر تدریسم تا پایان خدمت در دبیرستان نمونه اندیشه بود.

 

*🔰۳٫ چه عاملی باعث شد مسیر معلمی را انتخاب کنید؟ آیا از ابتدا علاقه‌مند به این حرفه بودید؟*

 

علاقه ی بسیار زیادی به شغل معلمی داشتم و این ریشه در عاشقانه ها و مسوولیت پذیری ها ، مهربانی ها و اخلاق مداری معلمان دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستانم داشت. معلمی برایم رویا شده بود و تنها آرزویی بود که همیشه از خدا می طلبیدم.همچنین دلگرمی های خدابیامرز مادرم و اعضای خانواده مشوق اصلی من بود مادرم همیشه می گفت آرزو دارم *آموزگار* بشوید .خاطرم هست که آن روزها که دو برادرم حاج حبیب و حاج اسماعیل محصل بودند همیشه برایشان چنین آرزویی میکرد.و بعدها که من مراحل تحصیل را با موفقیت طی کردم مرتب پیگیر مدرسه و درسهایم بود.

آن قدر شوق معلمی داشتم که همیشه در رویای خودم معلم بازی میکردم و تمام آینده ام و آرزوهایم را در کلاس درس، کنار بچه ها می دیدم.و این اشتیاق و علاقه تا هستم باقی است. و عامل دوم محرومیت شهر بنک از معلمان خانم به خصوص معلمان بومی بود.و بسیار آرزومند این بودم که بتوانم خدمتی به بچه های شهرم بکنم.

 

 

*🔰۴٫ در دوران تدریس، خاطره‌ای دارید که هنوز هم برایتان زنده و الهام‌بخش باشد؟*

 

لحظه لحظه ی کلاس درس برایم خاطره است..خاطراتی که همیشه با خودم دارم و با آنها زندگی می کنم.تلخ و شیرین و بعضی خاکستری..از گفتن خیلی از خاطره ها معذورم.شاید بعد از خواندن این مصاحبه دانش آموزان عزیزم و همکاران گرانقدرم خوش نداشته باشند که به زبان بیاورم هر چند که بی نام ذکر کرده باشم.علاقه و محبت و احساس من به دانش آموز یک رابطه ی تنگاتنگ و متقابل بود.من آنها را به دید یکی از اعضای خانواده ی خودم می دیدم..و آنها نیز بی نهایت به من محبت و ارادت داشتند..هرگز تجربه ها و آموخته هایم را از آنها دریغ نکردم و بیش از حد توانم دوست داشتم خالصانه در کنارشان باشم.چون آنها را امید آینده شهرم می دیدم…شعارم سرکلاس این بود.. با توکل به خدا *ادب،نظم ،درس*

خاطرات خوش و ناخوش را خود بچه ها تعریف میکنند.

خاطره ای تعریف میکنم که طرف ماجرا خودم بودم.سال سوم خدمتم مدیر مدرسه راهنمایی بنت الهدی بنک (شهید تشانی فعلی ) بودم.حدود نیم ساعتی از ساعت دوم گذشته بود..دیدم یکی از بچه ها که ورزش داشتند به دو وارد دفتر شد گفت خانم بیا، مادرت در حیاط مدرسه کارت داره؟ من سراسیمه نگران شدم..با خودم گفتم، مادرم همیشه در حیاط خانه منتظر من می ایستاد تا مدرسه تمام بشود ،حتی از بچه ها سراغم میگرفت که چرا هنوز برنگشته ام….چون مدیر بودم دیرتر از همه باید میرفتم و مادرم مثل دوران تحصیل هنوز دل نگرانی خودش را داشت و منتظرم بود. تا در حیاط مدرسه دویدم.استرس داشتم، نکند اتفاقی افتاده باشد.سلام کردم دستش بوسیدم گفتم چرا داخل نیامدی؟ چه شده؟گفت :هیچی نوابیده دی زهره ت نشوت..خواسم سیت بگم می خوام بشم برسون تی دادات…(هیچ نشده مادر،نترس،خواستم بهت بگم که می خوام برم، بردستون، پیش خواهرت)تو مشکلی نداری؟ سختت نی؟گفتم تنها هسی شاید ری دلت سخت بشوت. ماجرات دارم .(گفتم تنها هستی شاید راضی نباشی که تنهات بذارم و نگرانتم)آن سالها من و مادرم تنها زندگی میکردیم و همه ازدواج کرده بودند.دستم تو دستش بود..دلم خالی شد..بغض گلویم گرفت اما جلو خودم گرفتم، گفتم: دیا جان ای چه کاریه ؟؟اومدی از مو (من) اجازه بگیری؟؟ نمی دانستم چه بگویم؟ گفتم نگران من نباش تنها نمی مونم ،میرم خونه ی برادرم.گفت: نه چاست درست کردم.(ناهارت آماده کردم) و از همان جا رفت.وقتی وارد دفتر شدم حالم خیلی گرفته بود.چند تا از همکاران پرسیدند. جریان را گفتم .تعجب کردند گفتند دنیا برگشته ؟ تو باید از مادرت اجازه بگیری یا او از تو؟ گفتم نمی دونم همیشه ،نگران من است که نکند تنها باشم و نتوانم از عهده ی کارهام بربیام و بهم سخت بگذره..و روانشاد مادرم،آن روز درس بزرگی به من دادند. مسوولیت پذیری در نقش مادری ایشان جز بهترین تجربیات زندگی ام بوده و خواهد بود.

*🔰۵٫ از نگاه شما، مهم‌ترین تغییراتی که در نظام آموزشی طی سال‌های فعالیتتان رخ داد، چه چیزهایی بودند؟*

 

تغییرات محسوسی ندیدم.اما تغییراتی در کتب درسی رخ داد و از نظر من چون این تغییرات به سرعت اتفاق افتاد آنچنان توفیقی حاصل نداشت.موضوعات ، سرفصل ها و بعضی عناوین کتب تغییراتی کرد که رضایت دانش آموز و معلم را در پی نداشت و صرفا به کمیت کتابها افزوده شد و از ارزش و بار کیفی کتابها کاسته شد این اظهار نظر صرفا در رشته خودم عنوان می کنم که ادبیات بود.به عنوان مثال: کتابهایی که برای دروس ادبیات تدوین و تالیف شد خالی از آثار مفاخر و اندیشمندان و نویسندگان و شاعران برجسته و مطرح کشور بود.در تمام ادوار و مقاطع تحصیلی،متون ادبی سست و کم رنگ شد و از آثار برجسته، نوشته ها ، شعرها و هنرهای دیگر این مفاخر تاریخ ادبیات ایران حتی تاریخ ادبیات معاصر ایران خبری نبود .به ندرت کسی شاهنامه فردوسی را میشناخت و آثار حافظ و سعدی و مولانا و عطار و خیام و بیهقی وو و و و سایر چهره ها را در کتابها میدید.این را به این دلیل عرض کردم که اگر به ریشه ها پرداخته نشود برگ و باری باب طبع نمی روید.زبان فارسی در کتب ادبیات فارسی ،نسبت به زمان تحصیل خودم،رو به سادگی نهاد و با ورود بعضی از آثار نویسندگان امروزی از غنای آن کاسته شد.ما پا به پای دنیا پیش نرفتیم و حتی در ادبیات هم در این زمینه فاصله گرفتیم .نه از ادبیات کهن آنچنان بهره ای بردیم و نه با ادبیات مدرن معاصر و نوآوریها آنچنان که باید پیش رفتیم، دروس کتب رشته ی ادبیات با توجه به زمانبندی و ساعات درسی تطابقی با هم نداشت و صرفا دبیر موظف به تمام کردن مباحث دروس بود.

فعالیت ها و ارزشیابی ها در مدارس، در بیشتر موارد،صبغه ی تفننی گرفت و از جنبه تعلیمی و آموزشی دور شد.مهارت آموزیها سلیقه ای شد..روابط بین معلم و شاگرد بنا به دلایل متعدد ؛ از جمله کم توجهی به جایگاه معلم ، نگاه متفاوت بعضی خانواده ها، تا تاثیرات محیط اجتماعی به ویژه استفاده نادرست از فضای مجازی و عدم فرهنگ تعامل با فضای مجازی و… به مرور رو به سردی نهاد.البته نظام آموزشی ما فاصله ی بسیار زیادی با نظام آموزشی نوین در سایر کشورهای پیشرفته دنیا دارد.و ما هنوز به روش و شیوه ی تدریس گذشته وفاداریم و با تحولات و تغییرات جدید پیش نمی رویم.دو سال، تحصیل مجازی و دوری دانش آموز از محیط و فضای آموزشی،مشکلات عدیده ای را پدید آورد که جمع کردن این اوضاع زمان می برد.در سایر رشته های تحصیلی نمی دانم اما در ادبیات به این تغییرات قانع نبودم.

 

*🔰۶٫ اکنون که بازنشسته شده‌اید، چه حسی نسبت به سال‌هایی که در آموزش‌وپرورش خدمت کردید دارید؟*

من به واسطه اوضاع جسمی که داشتم باید اعتراف کنم که ناخواسته تن به بازنشستگی پیش از موعد دادم.در طول خدمتم هرگز به بازنشستگی فکر نمی کردم و هر سال برایم سال اول بود..اما سالهای آخر واقعا توان ادامه خدمت نداشتم و با غیبت های مکرر به دلیل مراجعه به پزشک از ترک کلاس عذاب وجدان گرفته بودم و نهایتا با ۲۷ سال خدمت، آموزشی ۲۵ سال و با محاسبه ۲ سال تربیت معلم بازنشسته شدم.بسیار سخت بودو غصه خوردم چون مدرسه برایم عبادتگاه بود.آرامشی عجیب در کنار بچه ها و اشتیاق فراوان به تدریس ادبیات دشتم.تمام هم و غم خود را صرف انتقال تجربیاتم می کردم و همین مرا کافی بود که رضایت را در چهره ی دانش آموزانم می دیدم و از این همه ابراز ارادت و علاقه آنها به خودم انرژی میگرفتم.تنها ناراحتی ام از دوره بازنشستگی دوری از کلاس درس و همکاران نازنینم بود.البته بی مهریهایی که در آمد و شدهای اداری از بعضی ها، بعضا می دیدم در لابه لای تدریس گم می شد.

و هنوز هم به آموزش و پرورش به عنوان نهادی بسیار تاثیرگذار و حیاتی می اندیشم.معلم بودم و معلم خواهم ماند.بهترین ارمغان بازنشستگی ،دانش آموزانم هستند که اکثر آنها در گوشه و کنار این منطقه هر کدام به خدمتی مشغولند و هنوز ارادت خالصانه میان ما باقی است.هرگاه که دیداری میان ما اتفاق افتاده شرمنده لطفشان شده ام.

 

 

بخش دوم: شعر و ادبیات

 

*🔰۷٫ از چه زمانی به شعر علاقه‌مند شدید و نخستین تجربه‌های شعری‌تان به چه دوره‌ای بازمی‌گردد؟*

حکایتی طولانی دارد..به دوران کودکی ام برمیگردم.طنین دلنشین لالایی مادرم ،شروه های دل انگیزی که از فایز و مفتون و محیا به خاطر داشت و خودش می گفت بیشتر از مرحوم پدرم شنیده و گاهی می گفت بعضی شروه ها ،شعرهای خود پدرم بوده،صدای بی بدیل مرحوم خاله ام مدینه کاظمی که اکثر همشهریان بنکی ،مداحی ها و مرثیه های ایشان را به خاطر دارند و گاهی شنیدن صدای دلنشین برادرانم(حاج محمد و حاجی و حاج علی) در شروه خوانی، علاقه مندی همه ی اعضای خانواده ام به شعر و شروه مرا مجذوب شعر و ادبیات کرد.در سالهای ابتدایی ام، برادرانم حاج حبیب و حاج اسماعیل همیشه با کتاب مانوس بودند و کتب شعر و دیوان اشعار بعضی از شاعران بزرگ مثل مولانا،حافظ،خیام،سعدی و فروغ فرخزاد،اخوان ثالث ،نیما یوشیج ،فریدون مشیری و فریدون توللی و کتب دیگر.. در طاقچه های خانه خودنمایی میکرد.من هم بی بهره نبودم و جسته گریخته این کتابها را تا جایی که درک می کردم مطالعه میکردم.همیشه مرا به مطالعه تشویق میکردند و هر مسافرتی که میرفتند برایم کتاب هدیه می آوردند.ابتدا گرایش عجیبی به دوبیتی داشتم ، در کلاس چهارم ابتدایی دفتری تهیه کردم و هر دوبیتی که از دوبیتی سرایان یا هر شعری در کتاب یا روزنامه و مجله ای، می دیدم یادداشت و یا از بر میکردم.خودم نیز ته صدایی داشتم و دوست داشتم از مادرم و خاله ام تقلید کنم..رفته رفته تا دبیرستان چند دفتر یادداشت از شعرهای جسته و گریخته خودم و دیگر شعرا پر کرده بودم..اما از ترس اینکه کسی پی ببرد که من تنها علاقه ی صرف به شعر دارم همیشه این یادداشت ها را پنهان میکردم.عرف جامعه ی آن روز در این محیطی که ما بودیم ،دختری شاعر را نمی پسندید و من تنها برای خودم می نوشتم.در کلاسهای ادبیات دبیرستان با شوق و ذوقی هر چه تمامتر به یادگیری عمیق دستور زبان فارسی،آرایه های ادبی،عروض و قافیه اهتمام داشتم اما شعرهایی که می نوشتم گاهی یا بی نام سرصبحگاه می خواندم یا در روزنامه دیواریها می نوشتم و به ندرت برای اندک دوستان صمیمی ام می خواندم.موسیقی اصیل ایرانی و بعضی تصنیف ها و ترانه ها با صدای خوانندگان بنام و مشهور گوش می دادم.نخستین تجربه های شعری من زمانی بود که تربیت معلم بودم و آنجا در بعضی محافل ادبی و شعر شرکت میکردم در اولین جشنواره شعر و ادب دانشجویان فارس که در شهر شیراز برگزار شد شعری نوشتم و آنجا مقام سوم کسب کردم. (متاسفانه دفتر شعرم که این شعر نیز در آن نوشته بودم ۵ سال بعد در نمازخانه دانشگاه بوشهر ناپدید شد).بعد از آن مسابقه، گاهی شب ها ،بعضی از دانشجویان علاقمند به شعر در خوابگاه تربیت معلم با هم نشستی داشتیم و مرا تشویق به نوشتن می کردند.

 

*🔰۸٫ بیشتر اشعارتان در چه قالب یا مضامینی سروده می‌شوند؟*

 

البته خودم را شاعر نمی دانم به قول ما بنکی ها گاهی درنگه ای میکنم و واگویه هایم را از سر دلتنگی می نویسم. اما نوشته هایی که دارم در قالب دوبیتی،غزل،قطعه،رباعی ،مثنوی ،نیمایی و سپید است.(هم گویشی و هم به زبان معیار)

در مضامین اجتماعی،اخلاقی،عاشقانه،غم و شادی و طنز می نویسم.

 

*🔰۹٫ آیا از شاعران خاصی تأثیر گرفته‌اید یا الگویی برای خود در نظر دارید؟*

 

آثار شاعران کلاسیک و سنتی را بسیار دوست دارم و هنوز هم دنبال می کنم.همچنین آثار شاعران معاصر از دوره ی مشروطه تا شاعران برجسته امروزی تا جایی که فرصت داشته باشم مطالعه می کنم.در کل از مطالعه شعر و کتاب در ژانرهای مختلف لذت می برم.به سبک حماسی فردوسی،سبک بزمی نظامی و سبک حافظ و مولانا و سعدی در غزلهای عاشقانه و عارفانه، سبک پروین اعتصامی، جامی،خیام در رباعیات ،عطار نیشابوری در عارفانه ها و مثنوی هایی با مضامین اخلاقی و اجتماعی و دوبیتی های فایز و مفتون و محیا و باباطاهر بسیار علاقمندم از شاعران معاصر بیشتر به شعرهای سهراب و فروغ،سیمین بهبهانی و منوچهر آتشی،فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی، رهی معیری،حسین منزوی و همچنین شاعران مطرح امروزی…علاقمندم

 

*🔰۱۰٫ شعر برای شما فقط یک علاقه شخصی است یا ابزاری برای بیان دغدغه‌های اجتماعی نیز هست؟*

بیشتر علاقه شخصی است و در اولویت بعدی بیان دغدغه های اجتماعی….

 

 

*🔰۱۱٫ تاکنون در جشنواره‌ها یا محافل ادبی شرکت داشته‌اید؟ واکنش مخاطبان نسبت به آثارتان چگونه بوده است؟*

به شرکت در جشنواره ها زیاد فکر نکرده ام.چندین بار دعوت شدم اما نرفتم.دو سه موردی که اتفاق افتاده بازخورد خوبی داشته است.فعلا عضو *انجمن ادبی هم قلم بنک* هستم که با مدیریت *استاد گرانقدر عبدالله علی پور و سرکارخانم محبوبه دشتی* در سه شنبه شب ها در مجتمع فرهنگی هنری شهید آوینی بنک ، برگزار می شود.

 

بخش سوم: نگاه به جامعه و نسل آینده

 

*🔰۱۲٫ نقش بانوان را در توسعه فرهنگی و تربیتی جامعه، به‌ویژه در شهر بنک، چگونه می‌بینید؟*

 

من خودم در این جامعه ی فرهنگی بنک بزرگ شدم و پرورش یافتم. جامعه ای که به اخلاقیات پای بند بوده و هست و به تحصیل فرزندان خود توجهی خاص داشته و دارد.والدین اکثر همدوره های من در دهه پنجاه یا بیسواد یا کم سواد بودند.اما بر روند تحصیلی و اخلاقی ما نظارت کامل داشتند.امروزه با توجه به تغییرات فضای جامعه به واسطه ی دسترسی به تکنولوژی ها و مهم تر از همه دسترسی به اینترنت این حساسیت به مراتب بیشتر و بیشتر شده و امید دارم و امیدوارم که بانوان فرهیخته و تحصیلکرده، با آموختن روشهای نوین تعلیم و تربیت و انتقال آن به فرزندان، فضای بهتری در جهت تربیت و پرورش نسل جدید در اختیار بگیرند و با همت و اراده ای که دارند این مسوولیت را مادرانه و دلسوزانه به دوش بکشند .خوشبختانه ،امروزه در بیشتر موارد این نقش محسوس و ملموس بوده…نقش مادر چه در تربیت پسران چه دختران بسیار پررنگ و اساسی است.خوشبختانه آنچه که من از گوشه و کنار می شنوم امید بخش است .اما کافی نیست چون استعدادهای خیلی خوبی در بنک یافت میشود که نیاز به رشد و شکوفایی بیشتری دارد..خانواده های فهیم ،راهنمای خوبی برای فرزندان خود هستند و امیدوارم این نسل و نسل های آینده شهر،هر جا که هستند و به هر مرتبه ای که رسیدند بنک را همراه خود داشته باشند و نام بنک را زنده نگاه دارند.

*🔰۱۳٫ چه توصیه‌ای به دختران جوانی دارید که علاقه‌مند به شعر و فرهنگ هستند ولی شاید هنوز راه خود را پیدا نکرده‌اند؟*

من به عنوان معلم آرزومندم که دختران عزیزم بر اساس علاقه و استعداد خود به مطالعه روی بیاورند و کتاب و کتابخوانی را جز برنامه های مستمر و روزمره خود قرار بدهند..امروزه به مدد فضای مجازی میتوانند از تجربیات همه هنرمندان و شاعران مطرح در گوشه و کنار کشور حتی در اقصی نقاط دنیا بهره مند شوند.امیددارم قدر این نعمت و این برهه سرنوشت ساز زندگی(نوجوانی و جوانی) خود را بدانند.و فرصت ها را غنیمت بشمارند. ای کاش در زمان ما این امکانات وجود داشت.

حتی میتوانند در نشست های انجمن های ادبی نویسندگان و شاعران به صورت مجازی شرکت کنند..کلاسهای متعدد آموزش نویسندگی در فضای مجازی وجود دارد..البته من به دلیل مشغله های زیادی که دارم از اینستا و تلگرام تاکنون استفاده نکرده ام ولی فرزندانم در حیطه ی کاری خودشان از اینترنت استفاده می کنند و بهره های زیادی می برند.*وقت طلاست*

 

*🔰۱۴٫ در حال حاضر مشغول چه فعالیت‌هایی هستید؟ آیا قصد دارید مجموعه‌ای از اشعارتان را منتشر کنید؟*

قصد و هدفم این بود که بعد از بازنشستگی نوشته های پراکنده ای که داشتم جمع و جور و مرتب کنم و آن دسته که قابل چاپ هستند ،چاپ کنم.تنها یک مجموعه کوچک از نوشته هایم در کتابی تحت عنوان *مشق سکوت* در سال ۹۹ چاپ کردم.کتاب دیگری نیز در دست چاپ دارم که تازه در مرحله تایپ است…اما بیشتر اوقاتم بعد از بازنشستگی حدود ۶ سالی است که با استاد بزرگوار آقای علیپور، روی فرهنگ و لغت گویش بنک کار می کنیم. پیشنهاد ایشان بود و بیشترین زحمت را ایشان متحمل شده و اگر خدا توفیق دهد این مجموعه گرانسنگ که فرهنگنامه بنک است تقدیم همشهریان عزیز خواهیم کرد…متاسفانه باید بگویم مسئله مالی باعث تاخیر در چاپ و انتشار این مجموعه شده و تاکنون اسپانسری نیست و نامه نگاری با مسوولین شهر هم بی پاسخ مانده است.

مجموعه اشعارم متاسفانه هنوز چاپ نکرده ام..البته به دلیل بالا بودن هزینه های چاپ و نشر متاسفانه تا کنون توفیقی حاصل نشده است.

 

*🔰۱۵٫ اگر بخواهید شهر بنک را در قالب یک بیت یا جمله توصیف کنید، چه خواهید گفت؟*

 

 

زادگاهم بنک، همان طفل معصوم و شیرینی است که هنوز برای من کودکی است دوست داشتنی و سراسر مهر.. *بزرگ،پایدار و نستوه* صمیمانه به آن عشق می ورزم و تا همیشه شکوهمند، پاس میدارمش..همیشه آن را بنک مقدس نامیده ام.

درآغوش تو خفته نخل و دریا نسیمت می نوازد روح صحرا

الهی !تا جهان پاینده بادا بمان، جانا! قسم دادم خدا را

 

ارادتمند و آرزومند آرزوهایتان …فرزند بنک: جمیله (مریم)محمدزاده..۹ خردادماه ۱۴۰۴

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*