بسم رب الحسین میخوام یک داستان بهتون بگم هر چند بغض گلو به سختی اجازه میده داستان کاروان پیاده روی اربعین *#زیارت_اولی_ها* ماجرا از جایی شروع شد که مسئول اصلی کاروان ما امسال با خانواده قرار بود بره پیاده روی اربعین و این مورد کار ما رو برای تشکیل کاروان سخت کرد منتهی ایشون تا […]
بسم رب الحسین
میخوام یک داستان بهتون بگم
هر چند بغض گلو به سختی اجازه میده
داستان کاروان پیاده روی اربعین
*#زیارت_اولی_ها*
ماجرا از جایی شروع شد که
مسئول اصلی کاروان ما امسال با خانواده قرار بود بره پیاده روی اربعین و این مورد کار ما رو برای تشکیل کاروان سخت کرد
منتهی ایشون تا لحظه آخر پیگیری اتوبوس و کاروان رو انجام دادند ( آقای علی بوشته بزرگوار )
بنده به دلیل مشغولیت و دور بودن از کنگان مقدور نبود که بیام کنگان ، لذا یه گروه تشکیل دادیم و همه رفقای اربعینی سالهای گذشته رو دور هم جمع کردیم و این اولین حرکت برای پیاده روی اربعین امسال بود.
مدت دو هفته تا بیست روز مانده به حرکت توی گروه خاطرات ، تصاویر و فیلم های سال های گذشته رو مرور کردیم هم برای دوستان قدیمی هم برای دوستان جدید این مروز حس خوبی به ارمغان آورد .
تصاویر اربعین سالهای گذشته پر از خاطرات تلخ و شیرین بود که برای همه جالب بود.
خلاصه سرتون رو درد نیارم
کم کم به موعد حرکت نزدیک شدیم
ثبت نام سامانه سماح و ثبت نام گذرنامه و دریافت دینار و آماده سازی وسایل ضروری از مواردی بود که مرتب در گروه حرفش وسط میومد
رسیدیم به روز حرکت
یکی دو نفر از دوستان عزیز گذرنامه شون رو سه روز قبل از حرکت ثبت نام کرده بودند
به شدت استرس داشتند و حتی یکیشون نا امید از اومدن شد.
اما سیستم محاسباتی امام حسین این حرفا رو نداره
بخواد دعوتت کنه شده حتی یک ساعت قبل از حرکت همه چی جور میشه
خلاصه گذرنامه این دو عزیز رسید
ولی هنوز ساعت حرکت مشخص نشده بود و دوستان مرتب پیگیری میکردند و تماس میگرفتند تا جایی که هر نفری بیش از پنج شش بار تماس میگرفتند و مرتب پیگیری میکردند.
کاروان زیارت اولی ها از شهر های گله دار ، سیراف ، کنگان ، جهرم ، دیر ، بنک ، کاکی و بوشهر عضو داره و به لطف خداوند متعال و توفیق امام حسین علیه السلام توانستیم این کاروان رو تشکیل بدیم و در مسیر عاشقی قدم برداریم
مقصد بعدی شهر *کاکی* بود
حدود ۸ نفر از رفقای اربعینی از شهر سادات ( کاکی ) بودند
یه توقف موقت و استراحت و صرف شام و حرکت به سمت مقصد بعدی یعنی *پلیس راه روستای احمدی* بوشهر که قرار بود بنده و دو نفر از دوستان اونجا به کاروان ملحق بشیم
خلاصه اتوبوس اومد و کاروان تکمیل شد .
دیدار مجدد رفقای اربعینی سالهای گذشته و رفقای اربعینی جدید از بهترین لحظات این کاروان بود ، مخصوصا برای بنده بود چرا که تقریباً یکسال دوستان رو ندیده بودم
خلاصه رسیدیم شهر دیلم برای نماز صبح و حرکت به سمت مرز شلمچه
حدود ساعت ۹ صبح رسیدیم مرز بین المللی شلمچه
بلافاصله وارد پایانه شدیم
یه اصطلاحی که این چند سال داشتیم
عبارت
*کیف دستگاه بود*
یعنی همه کیف و کوله پشتی ها کنار هم قرار بدیم و یک نفر مراقب باشه و بقیه برن آب بخورند یا برن سرویس
خلاصه کیف دستگاه انجام دادیم و همه اومدن و رفتیم به سمت سالنی که گذرنامه ها مهر خروج میخورد
از قسمت خروجی بدون مشکل رد شدیم
در قسمت بازرسی گذرنامه ها برای من مشکلی پیش اومد
گذرنامه من تاریخش مشکل داشت و اجازه خروج نداند
یه استرس و فشاری بهم اومد یکی از افسران عزیز مرزبانی گفت نگران نباش برو گیت اضطراری صدور گذرنامه مشکلت حل میشه رفتم اون قسمت مسئول صدور گذرنامه زیارتی ، گذرنامه قبلی منو گرفت گفت برو یک ساعت دیگه بیا گذرنامه جدید رو ببر گفتم کاروان منتظر من هستند تو رو خدا یکاریش بکن خلاصه تو ده دقیقه انجامش داد و من به بقیه رفقا ملحق شدم
گرمای ظهر همه رو داشت اذیت میکرد
بلافاصله رفتیم سمت گاراژ مرز شلمچه عراق
کمتر از پنج دقیقه اتوبوس گرفتیم
و حرکت کردیم سمت نجف
راننده اتوبوس گفت کرایه نفری ۱۵ دینار ، با هزار چک و چونه به ۱۲ دینار راضی شد
تعداد زیاد بود
چندین نفر از بچه ها روی زمین نشستن ( واسه اونا نفری ۸ دینار حساب کرد
رسیدیم به یه موکب بین راهی
نماز ظهر و عصر رو خوندیم و یه پذیرایی کوچک و حرکت به سمت مقصد بعدی
شهر نجف اشرف
نگین انگشتری شهر نجف حرم مطهر امیر المومنین علی علیه السلام است
ساعت ۸ شب رسیدیم نجف
رفتیم همون مسجد همیشگی در خیابان ( شارع ) الخضیره
مسجد امام زین العابدین نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و رفتیم سمت *موکب شهر آبدان* ( شهرستان دیر ) با این که ظرفیت پر بود اما مسئول محترم موکب به گرمی پذیرایی کرد
بعد از استراحت و استحمام و صرف شام
نوبت به زیارت حرم مطهر امیر المومنین علی علیه السلام بود
رفتیم سمت حرم که از ورودی بازار بزرگ نجف بود ( سوق النجف الکبیر )
بچه ها تا چشمشون به بازار افتاد شروع کردند که کی بریم بازار
گفتم بعد زیارت برید بازار تا فردا عصر که نجف هستیم
دلها تو سینه می تپید
رسیدن به خونه پدری ( *نجف* ) حس وصف ناپذیری داشت که کلمات و واژگان ها ناتوان از وصفش هستند
رسیدیم به نقطهای که ملائکه به دور اون طواف میکنند
مرقد پاک و مطهر اسد الله الغالب
آقا جانم امیر المومنین علیه السلام
حس خوبی بود مخصوصا برای زیارت اولی ها
یه آرامش عجیبی در حرم موج میزد که آدم دلش میخواست ساعت ها تو حرم بشینه و نوحه *یه کنج از حرم بهم جا بده* رو زمزمه کنه
بعد از زیارت و اقامه نماز صبح برگشتیم موکب برای استراحت
قرار بود که ظهر هم بریم حرم و بازار
ساعت ۱۰ رفتیم بازار تا قبل از نماز ظهر و عصر و بعدش حرم و زیارت آخر و وداع با آقاجانمون امیر المومنین
همیشه وداع و خداحافظی سخته
خب چاره چیه
باید حرکت کنیم و ادامه مسیر رو بریم
یه نکته جالب بگم
هر گوشه و کنار که نگاه میکردی تو بازار پر بود از شیرینی های مختلف و حلوا های رنگ و وارنگ
یه حلوای معروف دارند مردم عراق به اسم
( الدهین ) که مخصوص شهر نجف اشرف هست منهتی در شهر های دیگه هم موجود بود
حدود ساعت ۵ بعد از ظهر به وقت محلی رفتیم سمت پل ثوره العشرین ( پل معروف در نجف که در مورد انقلاب ۱۹۲۰ مردم عراق هست و ابتدای منطقه حنانه نجف قرار دارد )
تعداد زیاد بود
ون ، موتور چهار چرخ ، ماشین سواری
خلاصه با وسیله های مختلف رفتیم سمت کوفه
کوفه ،کوفه ، کوفه
از کوفه فقط یک چیز تو ذهن هست
بی وفایی نسبت به اهل بیت علیهم السلام
رسیدیم کوفه
زیارت قبر میثم تمار ، مسلم بن عقیل ،هانی بن عروه ،مختار ثقفی و خانه امام علی مسجد کوفه و …
نماز مغرب رو خوندیم شام خوردیم
عکس یادگاری گرفتیم
یکی دو تا از بچه ها در شلوغی گم شدند
نیم ساعتی طول کشید تا پیداشون کردیم
همه جمع شدیم
رفتیم سمت مسجد سهله و نقطه پایانی شهر کوفه
به دلیل اینکه تعداد زیاد بود
ناچارا گروه بندی کردیم که راحت تر حرکت کنیم و کسی گم نشه
از مسجد سهله رفتیم سمت نخلستان ( طریق علماء یا طریق فرات )
شب در منزل یکی از اهالی کوفه که ساکن قم بود استراحت کردیم تا اذان صبح و حرکت از نخلستان
حدود ۲۰۰ عمود در نخلستان طی طریق کردیم
هوا در نخلستان خنک بود و کمتر اذیت شدیم
منتهی باید قبل از ظهر پیاده روی رو تموم میکردیم
رفتیم خونه یکی از اهالی نخلستان به اسم ابو سجاد
ابو سجاد از اعضای حشد الشعبی ( بسیج مردمی ) عراق است
بسیار نسبت به مردم ایران و حضرت آقا و حاج قاسم سلیمانی ابراز ارادت کردند
حتی عکس هایی که با ابومهدی المهندس و حاج قاسم گرفته بود به ما نشون داد
داستان خونه ابوسجاد خودش یه روایت جداگانه هست
ابوسجاد از اعضای حشد الشعبی یا بسیج مردمی عراق است
یه پسر کوچک داره به نام ابراهیم
ابوسجاد میگفت امسال به علت مشغله کاری قصد پذیرایی از زوار رو نداشتم ولی ابراهیم اصرار کرد حتما باید زائر رو بیاری خونه و گفتم باشه
کلی با ابوسجاد حرف زدیم
آدم شریف و مهمون نوازی بود
تا عصر خونه ابوسجاد بودیم و بعدش حرکت کردیم سمت جاده اصلی و عمود های اصلی
حرکت اصلی ما شروع شد
از عمود ۱۹۵ طریق اصلی
از این قسمت روایت اتفاقاتی افتاد که خدمتتون عرض خواهم کرد.
گروه ها جداگانه حرکت کردند
قرار گذاشتیم هر ۱۰۰ عمود ربع ساعتی استراحت کنیم که بقیه گروه ها برسند
و جمع بشیم
پیاده روی در مسیری که ۱۴۰۰ سال پیش کاروان اسرای اهل بیت در اون قدم برداشتند به خودی خود حس سنگینی به آدم منتقل میکرد
از این جا به بعد باید مراقب باشیم ، مراقب حرف و نگاه و هر چیزی
مانند حجاج که در سعی صفا و مروه و صحرای عرفات باید مراقب باشند
این مسیر منتهی الیه عاشقی و به قول مختار جنون است
آنان که مجنون الحسین بودند در این مسیر قدم زدند
موکب به موکب
مبیت به مبیت
قدم برداشتیم
موکب های بسیاری اضافه شده بودند
علی الخصوص موکب های فرهنگی با محتوای بسیار ارزشی و تاثیر گذار
موکب نداء الاقصی
موکب مع امام منصور
موکب احباب الرضا
موکب سبایا آل محمد
و …
هر کسی با هر توان و ظرفیتی به زوار امام حسین خدمت میکرد
یکی شربت توزیع میکرد
یکی ماساژ میداد
یکی دستمال کاغذی میداد
یکی زائران رو به خونه دعوت میکرد
یکی…
خلاصه هر کسی در این دریای بیکران حسینی قطره ای بود که خنکای این نسیم رو بر گونه زائران مینشاند
هوای گرم امسال کمی حرکت ما رو کند کرد
یکی دو نفر از دوستان گرما زده شدند
ولی درمانگاه های بین راه چاره مشکل بود
یکی از بچه ها با وجود گرمازدگی و بیحالی اصرار داشت که بازم پیاده روی کنه و حاضر نشد براش موتور یا ماشین
بگیریم
بردمش درمانگاه سرم زد
نزدیک ترین موکب استراحت کردیم
تا عصر
ساعت ۵ حرکت کردیم
حرکت ادامه داشت
تا رسیدیم به یه موکب خاص
موکب شهرستان کنگان
عمود ۱۱۸۶
اونجا به بعد حجم جمعیت بیشتر شد
هر چه به مقصد نهایی یعنی جنت الله فی الارض ( کربلا ) نزدیک تر شدیم حس خاصی داشتیم
قلب ها تند تر میتپید
نبض ها سریعتر میزد
انگار میخواستیم بال در بیاریم و پرواز کنیم
رسیدیم
*کربلا قطعا جنت الاعلامه*
دیگه گروه های مختلف همه با هم بودیم و یک جا حرکت میکردیم در واقع گروه ها یک دست شده بود
تا رسیدیم به موکب هیئت متوسلین حضرت زینب شهرستان کنگان
زیر جسر العباس ( پل حضرت عباس ) آخر خیابان میثم تمار
از چندین سال پیش با خادمین هیئت رفیق بودیم و هر سال محل استراحت ما همین موکب بود
موکبی کوچک ولی با صفا و خلوص که مأمن بسیاری از زائران شهرستان کنگان بود
موکب هیئت متوسلین حضرت زینب شهرستان کنگان
مسئول محترم موکب حاج محمود هوشیار و مدیر پشتیبانی سید علی اکبر حسینی و همه خادمان هیئت و موکب
برای راه اندازی این موکب بسیار زحمت میکشند و با وجود محدودیت امکانات بهترین پذیرایی از زائران به عمل می آورند
دست بوس این عزیزان هستیم
*کربلا*
این اسم خودش یه شاهنامه نیاز داره که قدم به قدمش رو حماسه کنه
شاعران واژگان کم می آورند و حماسه سرا ها حماسه
همه حرف ها و عبارات به این نقطه میرسه
حب الحسین یجمعنا
دو روز کربلا بودیم
زیارت
هیئت
بازار
کمک به خادمین هیئت و …
البته تعدادی از برنامه به دلیل نبود وقت کافی لغو شد که ان شاء الله سال آینده با هماهنگی بیشتری بتونیم انجام بدیم
لحظه وداع رسید
ساعت شنی زمان در حال اتمام بود
و صدای ناقوس پایان سفر به صدا در آمد
خوب هر سفری آغازی و پایانی دارد
چه خوش سفری که آغاز و پایانش حسین باشه
قطعا این سفر که شروعش نجف اشرف و پایانش کربلای معلی باشد مسیرش مسیر حرکت کاروان اسرای کربلا و پیامش جمع شدن دور هم به عشق امام حسین تاثیر خودش رو در زندگی آدم میزاره
ساعت ۱۲ شب از موکب به سمت گاراژ الدراج حرکت کردیم
وسیله مناسب تهیه کردیم و به سمت مرز شلمچه حرکت کردیم
خوب بالطبع سفر رو باید تموم شده دانست
ولی زمانی که رفیقای اربعینی کنار هم هستند و به خونه نرفتند سفر ادامه داره
رسیدیم مرز شلمچه
رفتیم موکب بیت النور دیر
اونجا برای ثبت نام اتوبوس توقف کردیم
روایت موکب بیت النور دیر خودش یه صفحه میشه
موکب بیت النور دیر
یه موکبی در مرز شلمچه
سال گذشته در حال ساخت بود
اما امسال نسبتاً تکمیل شده بود
مسئولین موکب بسیار مهربون و خوش اخلاق بودند و به زائران احترام زیادی میگذاشتند
به دلیل تعداد زیاد زائرین ما مجبور شدیم یک روز کامل در این موکب بمونیم
خب ظاهراً این توقف خالی از لطف نبود
آشنا شدن با رفیقای جدید و دیدار با دوستان قدیمی بود
حرکت به سمت کنگان
روز بعد حدود ساعت ۲ بعد از ظهر نوبت حرکت ما بود
دیگه کم کم باید از خیلی از رفقا خداحافظی میکردیم
بوشهر
آبپخش
بنک
کنگان
سیراف
گله دار
رسیدیم کنگان
با این که بچه های کنگان خونشون نزدیک بود تعدادی گفتن ما میاییم موکب امام موسی کاظم ( خیابان قائم کنگان ) میمونیم و صبح میریم خونه
بچه های سیراف هم اومدن
یه تشکر کنم از مسئول محترم موکب امام موسی کاظم شهرستان کنگان آقای حاج مسعود ایزد پناه که نهایت همکاری ، پذیرایی رو داشتند
صبح شد
و موقع رفتن دوستان
بچه های سیراف با مینی بوس شهرداری کنگان برگشتند سیراف
تشکر کنم از شهردار محترم شهر کنگان جناب آقای مهندس اسماعیل ایدانی و جناب آقای مهندس عبدالرسول طاهری که در این مورد نهایت همکاری رو کردند
بچه های کنگان هم رفتند
فقط من موندم
و این بود روایت سفر اربعین حسینی امسال و کاروان زیارت اولی های شهرستان کنگان
از این که با صبر و حوصله روایت ها رو خوندید متشکرم
ان شاء الله که پیاده روی اربعین توفیق همه عزیزان بشود
پایان
مرداد ماه ۱۴۰۴
رضا رضایی مسئول کاروان زیارت اولی های شهرستان کنگان
خبرنگار
این مطلب بدون برچسب می باشد.
مدیر مسئول و صاحب امتیاز پایگاه خبری: قاسم احمدی تمامی حقوق این سایت محفوظ است.