۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » مقالات
  • شناسه : 455
  • ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۰:۵۰
  • 255 بازدید
  • ارسال توسط :
من کنگانم!!!! یادداشت حاج عبدالمجید اورا

من کنگانم!!!! یادداشت حاج عبدالمجید اورا

من کنگانم ؟!دیارسینه بر دریا و سر به کوه گذاشته ؟!تابان زیر نور خورشید ودرخشان زیرتابش ماهشکوه زمانه خطه ی جنوب وعظمت دریا دلان ملوان میراث روزگاران من است!نام من در “سِجل” پدری و زبان مادری “کَنگُون” است ،مجموعه ی از پاکان و نیاکان، …دسته ی اقوام درپهنه سرای من است فرقی ندارد بالای خاک […]

من کنگانم ؟!
دیارسینه بر دریا و سر به کوه گذاشته ؟!
تابان زیر نور خورشید ودرخشان زیرتابش ماه
شکوه زمانه خطه ی جنوب وعظمت دریا دلان ملوان میراث روزگاران من است!
نام من در “سِجل” پدری و زبان مادری “کَنگُون” است ،مجموعه ی از پاکان و نیاکان، …دسته ی اقوام درپهنه سرای من است فرقی ندارد بالای خاک و یازیرآن همه عزیزند که حق آب وگِل ادا کردند ورفتند!
ساحل ماسه طلائی و آب های لاجوردی و موج ها ی یاقوتی، یادگارمن بود…؟!
کنگانم به آبادی گذشته و عمران میانه و بناهای خرابه در بافت فرسوده غرقم !
کنگانم که در خیرخواهی ، مهربانی ومهمانوازی و میزبانی دست گشادگی شهره ام !اما چه سود؟
باغات وزراعات و چشمه وقنات و پاریاب را با نوای پرستوها ونغمه ی بلبل ها در آغوش خود جای داده بودم!
کودکان ستاره و دخترکان ماه پاره با شکر خند بزرگترها در روزهای عید وگرگشو”همیشه چشم براه گذر از کوچه های منتهی به زنبیل پراز اهلوک و شیرینی، مادری در انتظار دق الباب ، بخشی از خاطرات گم شده در ترافیک چانه زدنها و دعواهای سر لحاف ملا ست !
پروازها بیضی سّلال و بللیط و آواز حواصیل از نگاه من هرگز ناپدید نمی شود؟!
حفاری” شنیوب” بررمل ها و خزیدن های گبگوب زیر سنگ “دوچی” روبروی خانه ی یعگوب، همه رازهای آشکاریست که گفتن ندارد؟!
ازجالبوت عامله تا سمبوک وماچله ، گرگور و جّل و پخت وپزعدس و باقله …
از گِز وکهور و قرّت وکُنار، تا حنا و اشک وغپه و توله و بهار اگر برگ مثالی دیدی برایم بیار؟!
از نور فانوس و چشمک” بویه ” تا برق زدن چشم” سنّور”همسایه ، زمان زیادی نگذشته است؟!
اما از این سوی زمان ؛ گنجینه و ذخیره زمین فواره می کند دودش در چشم ما و سودش در جیب دیگریست ؟!
گویا در اینجا آفتاب “کنگان ” غروب کرد وخورشید دیگرانی غریبه برآن همه نام ونشان تابیدن گرفته است ، دو خورشیدی که یکی بودند اما یکسان تابیدن را فراموش کردند ؟!
اما من کنگانم و”کنگون” می مانم! این را با سربلندی به جهانیان می گویم، صنعت با همه فیس وافاده اش تمام میشود فوقش ٢٠ یا ٣٠سال دیگر…؟ ومن کنگان می مانم با همه ی آنهائیکه به من عشق ورزیدند؟! ودر دفاع ازمن زبانی کوتاه ودستی نحیف داشتند ونگاهشان بجایی بند نبود ؟!
واینک من در نقاشی پرنده مهاجرو تابلوی قاب جادویی غمیگن با دریا و دود نبینید این حال دوران فراموش کردن من بود!
بی خیال اشک هایم باشید پاک می شود و زخم ها را فراموش می کنم اما کوتاهی وغفلت و گاهی خیانت ها را هرگز…؟!
نور صبح فروزان “فرزندان کنگان دوست “به من می تابد. هرچند یک نسل دیگرهم بگذرد؟!
عبدالمجید اورا/ ۱۶بهمن ۹۹

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*